صنعت تهویه مطبوع را مدیری بودی خندان رو، با علاقه بسیار به مصاحبه و گفتگو، که چندین کار را همزمان نمودی شروع و چندان در افکار خویش رفتی فرو، که دلار را ترجیح دادی به ریال و یورو! آن که در کودکی بازی نمودی سنگ -کاغذ- قیچی، آن که هیچی را بهتر ندانستی از کاچی،آن مخالف چیپس و پفک و کرانچی، آن عاشق صنایع عظیم و پیچ پیچی، آن تولیدکننده چیلرهای آپاچی و مخالف واردات کالای بی کیفیت توسط اشخاص قاچاقچی،
«جِنابِ آقایِ صَنایِعُ المُلِوک حاج میرزا مِهدی خانِ بُستانچی»
نقل است که فی سنة ألفَ و ثَلاثَ مائة و ستون(۱۳۶۰) در ۴ روز گذشته از ماه سِیُم از فصل خریف(پاییز) در ولایت ری(تهران کنونی) کودکی به دنیا آمدیدندی که وزنش بودی ۵ کیلو و اندی، و وی را مهدی نامیدندی! نقل است که به گاه تولدش، فی المجلس، جمله فن های دمنده، ۶۰ ثانیه از حرکت بازماندی، چرا که وی، از برای احمدخان بستانچی «دامه صنعته» مالک فنهای دمنده، ولیعهد بودی.
دوران طفولیت وی همزمان شدی با ایام جنگ، و تفنگ بازی و کیوکیو بنگ بنگ، به زیر موشک پرانی صدام الدنگ! در آن گاهِ زمان که دو شیفت بودی مکتبخانه، و مد روز بودی شلوار خمره ایِ چارخانه، کفش ها جملگی وصله دار و شلوارهادوخته، و پرورشِ «دهه شصتی» ها با عنوان نسل سوخته!
در کتاب «تَذکِرَهَ البَعضی فی اَحوالِ ماضی» نوشته میرزا چیلرالدین صنعت الممالک آمده است که میرزا مهدی خان بستانچی در کودکی بودی بس شلوغ، و ساندیچ بندری خوردی با دوغ، و رشته ریاضی فیزیک خونودی با ذوق، تا صنایع قبولیده شدی با شوق.
روایت است که میرزامهدی، شبی در خواب دیدی که ۷ جت فن هیولا پیکر، از دالانی سیاه منظر، بیرون شدی و ۷ فن ضعیف الجثه را فرو بلعیدی، نگران از خواب پریدی و این خواب با هرکس در گفتی از تعبیر آن عاجز ماندی. تا اینکه روزی روزگاری در لب جویی نشسته بودی و گذر عمر می دیدی که دخترکی کولی پیش آمدی و گفتی: یا بن احمد، کَفِت ببینُم فالِت بِگیرُم؟ مهدی خان بستانچی گفتی فال نه همی خواهم اگر می توانی من چنین خوابی دیده ام و این خوابم تعبیر کن؟
دخترک گفت تعبیرش این باشد که صاحب کارخانه ای مطبوع شوی به تاخت، و جت فن های خط ۷ مترو را به تو سپارند از بهر ساخت، مهدی چنان از این گفته خندان شدی که فی المجلس پورسانت فروش این جت فن را به وی دادی و چون اسپند جهیدی و برای ثبت گروه صنعتی بستانچی اقدامیدی و با خود زمزمه کردی:
«ما همونیم، که می تونیم، پشت بوم خورشیدو با شبنم آبپاشی کنیم، ما رو دست کم نگیر»
هنوز در عنفوان جوانی بودی که رئيس دبيرخانه مردمی صنعتگران تهران و نايب رئيس انجمن ايمنی و مهندسی حريق شدی و در نهایت به ریاست انجمن توليدكنندگان سيستمهای تهويه مطبوع درآمدی و نقل است چون قیمت خانه افزون شدی در هر اتاقی که مقدور بودی عضو شدی از اتاق مشترك ايران و گرجستان تا اتاق مشترك ايران و آلمان و اتاق ایران و فرانسه و حتی یک مرتبه نیز به اتاق عقد رفتی و در سلک متاهلان درآمدی و صاحب فرزند شدی آن هم دوقلو.
از بهر او تفالی زدیم و این بیت آمد:
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این کولر گازی دلم سیر می شود گاهی
جت فن های گروه صنعتی بستانچی
سشوارِ مترو هفت تیر می شود گاهی
تذکرهنامه مهدی بستانچی
هدیه ی گروه محتواک به مهدی بستانچی